عيد غدير بر مشعل بدوشان آزادي مبارك باد!
اسدالله جعفري اسدالله جعفري

آنك غدير بجوش آمده  وكف بالا داده است .

غدير همان بركه ،بركه ي كه جغرافيايش فطرتستان است.

سخن از غدير است،غدير كه زمزمستان وجدان انسان است وبلورين شبنم مژگان خدا!

غدير،آبشخور،وجدان  تطهير شده ي در زمزم آگاهي وكوثر خود يابي است.

آنك از غدير بايد گفت،غديري كه جوشش چشمه ساران دربهارايمان است.

از غدير بايد گفت،غديري كه آيينه گردان رخ يار است وخمخانه ي شراب طهور.

از غدير بايد گفت،غديري كه عطرستان زلف نگار است وسلسبيل سالك كوي دلدار.

غدير،رملستان نيست،رامستان واست وتفرجگاه مستان.

غدير،معادگاه عاشقان غيور است وبهشت حضور .

غدير،چشمه ي حيات است در خانقاي جان.

روز اكمال دين است وتتميم نعمت:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإسْلامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لإثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (سوره المائده- آيه٣)

غدير،روز به شكوفه نشستن لبخند خدا است ونوميد شدن شيطان:

يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ(سوره المائده-آيه3)

هنگامه رستن از خويش است وپيوستن به او.

نوبت عاشقي است و زمان رقصي به سوي خدا.

هنگامه ي دست افشاني است و گره بستن خم گيسوي يار

غدير ،يك بركه ي در قلب جغرافيا  نيست، امتداد تاريخ است.

غدير چهار راه اختيار وانتخاب است و جغرافياي آزادي وآزادگي.

غدير عروج از خاكستان تا سدرة المنتهي ي لاهوت است .

ازغدير بايد گفت ،غديري كه عرفان را برهان مي بخشد وبرهان را ايمان وايمان را قرآن وفرقان.

از غدير بايد گفت،غديري كه حكمت درآن تن مي شويد وحلم آبرو مي گيرد وعلم جان.

آري ازغدير بايدگفت،غديري كه الفباي زندگي است ومطلع الفجر شيدايي.

«غين »غدير غاليه گلستان گل روي غزال چشمان محراب ابروي خدايي گونه است.

«دال »غدير دال دلدادگي ودلبردگي ، دلبري ودلداري، دليلي و دليري ،دين وديانت است.

«يا»ي غدير ياي ياسين قرآن چشم يار است .

«را»ي غدير راي رهاي ورستگاري ورستن از خود ورسيدن به او است.

غدير ،در فرهنگ شيعه مجمع الجزايريست از خوبي وها وفضيلت ها.

غدير در نظام سياسي اسلام مانيفيست سياست ورزي وكشورداري است.

غدير يعني تداوم رسالت در قالب امامت.

آري غدير در منظومه فكري اسلام ودائرة المعارف عقيده شيعه نظام نامه سعادت انسان در دو قلمروي دنيا وآخرت مي باشد كه ورق ورق اين نظام نامه، رنگ آزادي دارد ومردم سالاري وشايسته محوري.

در فرهنگ شيعه، غدير يك حادثه وواقعه ي در گذر زمان نيست بلكه غدير امتداد زمان ورستنگاه حيات برين انساني وزندگي خداي گونه ي در پرتو قرآن وبرهان وعرفان است.

درست است كه غدير علي الظاهر، رود كوچكى است كه مقدار كمى آب همواره در آن جارى باشدولي درباطين همان جاري بودن  چشمه ي حيات معقول در رگ رگ انديشه مبتني بر وحي وعقل است.

البته دررابطه با غدير مي توان سؤالاتي بسياري را مطرح كرد واز زاويه هاي گوناگون به آن نظر كرد وغدير را با انديشه هاي رايج مدرن امروز در حوزه فلسفه سياست ودر نو انديشي ديني ودر چهار سوي خيزشگاه مكاتب معرفتي وعقلي وفلسفي وحركت هاي اجتماعي ،بمقايسه نشست وبه باز خواني وبازكاوي آن پرداخت.

ما در اين نوشته ،غدير را از دو نگاه :1 - تاريخي 2 - انديشه سياسي ومؤلفه هاي مدرن فلسفه سياست،به كاوش وباز خواني مي گيريم.

در نگاه تاريخي به پرسش هاي چندي، پاسخ كوتاه وگويا مي دهيم از جمله به اين پرسش ها:

 روز غدير فرشته وحى چه آياتى را آورد، و از پيامبر چه خواست ؟
در روز غدير فرشته وحى كدام تهديد را مطرح كرد؟
در روز غدير فرشته وحى چه وعده اى به پيامبر (ص ) داد؟
چرا حادثه عظيم بيعت مردم با امام على (ع ) با نام غدير معروف شد؟
آيا با نامهاى ديگرى نيز آمده است ؟
حادثه عظيم در چه روزى تحقق يافت ؟

چرا در آخرين سفر حج پيامبر (ص ) حماسه غدير مطرح شد ؟

چرا در سرزمين ((جحفه )) اين حادثه عظيم سامان يافت ؟ آنجا چه امتيازىداشت ؟
چرا حجه الوداع براى اين مهم انتخاب شد؟
شمار مردم در آن اجتماع عظيم چقدر بود؟
اجتماع بزرگ غدير چه ويژگيهايى داشت ؟
سخنرانى رسول خدا(ص ) چگونه آغاز و پايان يافت ؟

پيامبر (ص ) در روز غدير خم از مردم چه خواست ؟
 پيامبر (ص ) امام على (ع ) را چگونه براى بيعت معرفى كرد؟

آيا زنان هم بيعت كردند؟
به هنگام بيعت ،زنان و مردان خطاب به امام على (ع ) چه مى گفتند؟
امادر بخش دوم غدير را با اين مؤلفه هاي مدرن فلسفه سياست به مقارنه وبازخواني مي نشينيم:

رابطه غدير با آزادى و دموكراسى چيست ؟
رابطه غدير با قانون اساسي ونهاد تفسيركننده  قانون اساسي چيست ؟



غدير در قرآن

روز غدير فرشته وحى چه آياتى را آورد، و از پيامبر چه خواست ؟

همه ي مسلمانان اجماع واتفاق دارند كه قرآن ، فرقان اين امت است،يعني حق وباطل داير مدار قرآن اند .آنچه با قرآن همزبان ومقارين با شد، آن حق است وهر آنچه با قرآن جدايي وفرقت وغرابت وتضاد وتعاند داشته باشند،آن باطل اند وسراب.

 حال ببينيم غدير اين عظيم ترين رخ داد تاريخ كه از كليدي ترين عقايد شيعه واز اساسي ترين تئوري هاي فلسفه ي سياسي فرقه اماميه است ،با قرآن چه نسبتي دارد واز قرآن چه نشان و بهره ي برگرفته است؟آيا اين عقيده شيعه در قرآن ريشه دارد يانه؟

از آنجاي كه قرآن كتاب هدايت است نه كتاب تاريخ ،بسياري از عقايد تاريخي ورخ دادهاي مهيم اسلام وجهان با ذكر جزئيات در قرآن نيامده است واز جمله آن ،مسئله غدير مي باشد وذكر نام امام شيعه.

اماهر عقيده ي تاريخي فرق اسلامي بايد ريشه در قرآن داشته باشد ومفسران قرآن به قرآني بودن آن تأكيد وتصريح كرده باشند.

غدير از آن عقايدي تاريخي شيعه است كه ريشه در قرآن دارد وعالمان فرق اسلامي به قرآني بودن عقيده غدير وامامت امام علي تصريح وتأكيد كرده اند.

ازآنجاي كه بناي اين نوشته بر خلاصه نويسي مي باشد،فقط به آيات قرآن كه در باره غدير نازل شده اند اشاره مي كنم وعلاقه مندان به آگاهي بيشتر را به تفاسير مفسران فرق اسلامي حواله مي دهم كه تا با مراجعه به تفاسير عالمان فرق اسلامي،بدانند كه عالمان قرآن شناس ومبين قرآن در زيل اين آيات چه گفته اند وشأن نزول اين آيات ونحوه دلالت اين آيات را بر غدير چگونه بررسي نموده اند.    

مفسران تمام فرق اسلامي(در عين حالي كه در نحوه دلالت وشأن نزول با هم اختلاف دارند وهر كدام منهج خاص خودرامي پيمايند) بر اين اجماع دارندكه اولين آيه اى كه بر رسول خدا(ص ) نسبت به حادثه عظيم غدير نازل شد آيه 67 سوره مائده است

: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ (المائده-٦٧  )

اى پيامبر! آنچه بر تو نازل شد ((نسبت به ولايت على (ع ) از طرف پروردگار تو امروز ابلاغ كن.

در روز غدير فرشته وحى كدام تهديد را مطرح كرد؟
در ادامه همان آيه قبلي كه به پيغمبر دستور ابلاغ ولايت علي را مي دهد،آيه اينگونه ادامه مي يابد: .وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.وپيغمبر را تهديد به اين مي كند كه اگر به دلايلي اين رسالت را ابلاغ نكند،تمام رسالت ايشان لغو وبي ارزش محسوب مي شود .

در روز غدير فرشته وحى چه وعده اى به پيامبر (ص ) داد؟
در تاريخ ذكر شده است كه پيغمبر با ملاحظاتي كه داشت (كه درتاريخ مفصل ذكر شده است) اين رسالت را بلافاصله ابلاغ نكرد ومنتظر دستور خدا ماند تا اينكه خدا در نوبت بعدي به پيغمبر اين مژده را داد كه بعد از ابلاغ اين پيام مهم ،خدا رسول خود را ازشر منافقين وخناسان نگاه مي دارد:

وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ .

از ديگر وعده هاي كه خدا به محمد(ص) داد اين بود كه دين اسلام با امامت كمال مي يابد ونعمت هدايت تمام مي گردد:

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالأزْلامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإسْلامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لإثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ( المائده-٣)

 

ممكن است اينجا سؤالي پيش آيد كه مگر دين اسلام ناقص بود كه با اين آيه كامل شد؟

پاسخ كوتاه وگوياي (پاسخ تفصيلي را بايد در كتاب هاي تفسيري وكلامي جست وجو كرد) به اين سؤال اين است كه هم آري وهم نه .

آري به اين معنا كه بله، دين اسلام تا آن لحظه كامل نبود چون كه وحي هنوز به آخرين مراحل خود نرسيده بود وبا اين آيه به آخرين ياي تمت رسيد.

علاوه بر اين ،اين آيه بخشي عظيمي از احكام فقهي اسلام را در بر دارد ودر واقع اين آيه بيان گر احكام ذبايح در دين اسلام مي باشد وهمين احكام دين اسلام را از ديگر اديان امتياز مي بخشد.

ونه ، به اين معنا كه اكمال دين در اينجا صفت دين نيست بلكه اكمال صفت امامت است وبا امامت دين كمال مي يابد نه كامل مي شود چون بين كامل واكمال فرق است.لذا بر همين مبنا است كه شيعه برادران اهل سنت را خارج از دين نمي داند بلكه دين داراني مي داند كه درجه كمال دين داري اش كم است نه اين كه دينش ناقص وكم به معناي بي ديني  باشد.

چرا در روز غدير دين كامل شد؟
پاسخ اين سؤال  به تفسيروتبيين نبوت و امامت بستگى دارد زيرا پيامبران دين الهى را به مردم ابلاغ مى كنند و تشكيل ملت و دولت توحيدى مى دهند و عامل محدثه  آورنده دين مى باشند و امامان معصوم (ع ) دين الهى را پس از پيامبران با همان اصالت و سلامت به عصرها و نسل هاى آينده انتقال مى دهند، حفظ مى كنند و عامل جاودانگى و حفظ دين خداوند مي باشد و چون در غدير بيعت با ولايت تحقق يافت و اصل امامت در پرتو اصل نبوت سامان گرفت دين تكميل شد كه فرمود: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإسْلامَ دِينًا .

 چرا نعمت هاى خدا بر انسانها در روز غدير به اكمال رسيد؟

پاسخ اين سؤال را كساني خوب مي فهمند كه در زندگي اجتماعي خود دچار هرج ومرج وبي قانوني شده باشند ويا در نظام فكري وعقيده تي خود دردام دگم انديشان در تفسير دين وانحصار انديشان در دين داري وتمامت خواهان در دين ورزي، گرفتارشده باشند.

ملت افغانستان پاسخ اين سؤال  را از همه ملت ها بهتر درك مي كنند چرا كه هم در زندگي اجتماعي خود دوره هرج ومرج وبي قانوني وبي نظمي را تجربه كردند وهم گرفتار دينداران تمامت خواه ودگم انديشان وانحصار گرايان در قرائت دين شدند كه اوج اين دوران وبحران خانمان سوز وهستي برباد ده، دوران حكومت رباني وطالبان بود.

اما پاسخ سؤال اين است كه ،امامت يعني پيريزي يك حكومت مبتني بر رهبري شايسته وحاكميت قانون در جامعه وقرائت دين از جانب دانايان معصوم اين امت.

از طرف ديگرهمه نعمت ها، خوبيها، صلح و آرامش ، امنيت و رفاه ، همه و همه در سايه حاكميت اسلام است ، و حاكميت اسلام پس از رسول خدا(ص ) در پرتو ولايت عترت است ، پس نعمت ولايت از همه نعمت ها برتر است كه در روز غدير با تحقق بيعت عمومى براى ولايت عترت ، نعمت پروردگارى كامل شد وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإسْلامَ دِينًا

چرا حادثه عظيم بيعت مردم با امام على (ع ) با نام غدير معروف شد؟
بيابان غدير خم پس از سرزمين جحفه  در 3 ميلى ر مكه قرار دارد، و در آنجا رود هميشه جارى وجود داشت ، چون براى اعلام ولايت امام على (ع ) و بيعت 120 هزار حاجى از زن و مرد، دو روز در آنجا توقف كردند، و در آن هواى گرم و كمبود آب ، از آن رود كوچك استفاده مى شد، آن حادثه بزرگ به نام غدير معروف شد. از آن پس در نوشته ها و گفته ها و شعرهاى گوناگون ، روز بيعت عمومى مردم با حضرت اميرالمؤ منين (ع ) با نام غدير مطرح گرديد.
آيا با نامهاى ديگرى نيز آمده است ؟

 نام معروف حادثه عظيم بيعت عمومى مردم با امام على (ع ) همان غدير است اما با نامهاى ديگرى نيز مطرح شده است مانند:
يوم الو لايه (روز اعلام ولايت )يوم البيعه (روز بيعت )يوم الدوح )روز بزرگ ، كه حادثه بزرگى در آن رخ داد، يا روزى كه مردم در كنار درختان تنومند صحراى غدير، از سايه هاى آن استفاده مى كردند و سايبان براى خود درست نمودند.
حادثه عظيم در چه روزى تحقق يافت ؟

سال دهم هجرت ، بود كه محمد براي آخرين بار به سفر حج آمده بود ومسلمانان هم درآن سال از سال هاي قبل بيشتر وپرشكوه تر آمده بودند به گونه ي كه تا صد وبيست هزار حاجي را ذكر كرده است.

درست هشت روز پس از عيد قربان سال دهم هجرت ، درروز پنجشنبه هيجدهم ذى الحجه ، بودكه  در صحراى غدير خم فرمان بيعت عمومى مردم با حضرت اميرالمؤ منين (ع ) از طرف خدا و فرشته وحى صادر شد كه : يا ايهاالرسول بلغ ماانزل اليك .

چرا در آخرين سفر حج پيامبر (ص ) حماسه غدير مطرح شد ؟

هر پيامبرى داراى جانشين و امام بوده و رسول خدا(ص ) نيز مى بايست جانشين و امامى داشته باشد كه او را معرفى و براى او از مردم بيعت بگيرد، اما در كجا؟ و در ميان كدام جمعيت ؟
در كدام اجتماع عظيمى مى شود مسئله بيعت براى امامت امام على (ع ) را بگوش مسلمانان جهان رساند؟ اجتماع عظيمى چون سفر حج ، آن هم حجه الوداع ، كه همه مسلمانان از سراسر بلاد اسلامى به جهت حضور شخص پيامبر (ص ) شركت كرده بودند بهترين موقعيت بود.
چرا در سرزمين ((جحفه )) اين حادثه عظيم سامان يافت ؟ آنجا چه امتيازى داشت ؟
چون همه مسلمانان پس از مراسم حج براى رفتن به شهرهاى خود تا سرزمين ((جحفه )) با يكديگر همراه بودند، كه از آنجا تقسيم شده هر يك بسوى شهر و ديار خود مى رفتند.
سرزمين جحفه چهار راهى است كه مردم سرزمين حجاز را با ديگران از هم جدا مى كند، از آنجا راهى بسوى مدينه در شمال ، و راهى به سوى عراق ، و راهى بسوى مصر در غرب ، و راهى بسوى يمن در جنوب وجود دارد.
سرزمين اگر فرمان الهى تحقق نمى يافت ، ديگر اجتماع بزرگى از همه مسلمانان بلاد اسلامى شكل نمى گرفت و همه پراكنده مى شدند. و چون در آن روزگارى ، راديو، تلويزيون ، ماهواره ، تلكس خبرى ، تلگراف ، وجود نداشت ، ابلاغ پيام الهى به همه مسلمانان در تمام بلاد اسلامى غير ممكن بود. پس امتياز بزرگ سرزمين غدير آن بود كه مى توانستند، مسلمانان بلاد اسلامى را در آنجا گرد هم آورند.
چرا حجه الوداع براى اين مهم انتخاب شد؟
چون سفر آخرين پيامبر (ص ) بود و بايد جانشين خود را معرفى مى كرد، و اجتماع بى سابقه اى از مسلمانان ديگر بلاد اسلامى در آنجا گرد مى آمدند، و همه مسلمانان پس از انجام مراسم حج در يك حالت معنوى ، عبادى خاصى بودند، كه آن حالات معنوى در ديگر اجتماعات يافت نمى شد و حجاج معمولا پس از بازگشت به وطن خود وقايع مهم سفر را بازگو و حكايت مى كنند.
شمار مردم در آن اجتماع عظيم چقدر بود؟
تعداد جمعيت انبوه روز غدير را مختلف ثبت كرده اند، برخى 124 هزار نفر و بعضى 100 هزار، و بعضى 90 هزار، و گروهى 120 هزار نفر نوشته اند

اجتماع بزرگ غدير چه ويژگيهايى داشت ؟
ويژگيهاى فراوانى داشت مانند:
1
اجتماعى از تمام بلاد اسلامى بود.
2
حاضران پس از اعمال حج با جاذبه هاى معنوى خاصى گرد هم آمدند.
3
انگيزه اجتماع معنوى و با فرمان الهى بود.
4
فراوانى اين اجتماع در آن روزگاران بى نظير بود.

سخنرانى رسول خدا(ص ) چگونه آغاز و پايان يافت ؟

رسول خدا (ص ) پس از آنكه در جايگاه بلند سخنرانى قرار گرفت . با حمد و ستايش الهى و اعتراف گرفتن از حاضران بحث را آغاز كرد و فرمود: شما درباره من چگونه شهادت مى دهيم ؟ همه مردم پاسخ دادند: شهادت مى دهيم كه تو فرمان خدا را ابلاغ و ما را به خوبيها دعوت كردى خدا تو را پاداشنيكو دهد. پيامبر (ص ) فرمود: ايهاالناس من اولى الناس بالمؤ منين من انفسهم ؟
اى مردم ! چه كسى نسبت به مؤ منان از خودشان سزاوارتر است ؟) همه پاسخ دادند: خدا و پيامبر او دانا ترند.
آنگاه پيامبر (ص ) نزول فرشته وحى و آخرين فرمان الهى پيرامون
مومى مردم با على (ع ) و يازده فرزندانش را تا قيامت ، مطرح و از همگان اقرار و اعتراف گرفت و همگان را به پخش اين خبر و فرمان الهى ، فرمان داد، و در پايان سخنرانى ، فرمان بيعت عمومى را صادر فرمود كه همه زن و مرد حاضر در صحراى غدير با امام على (ع ) بيعت كردند.
پس از ابلاغ ولايت امام على (ع ) و يازده امام ديگر از فرزندان او، آن حضرت را به جايگاه بلند سخنرانى فرا خواند، دست او را گرفت و بلند كرد به گونه اى كه زير بغل پيامبر (ص ) پيدا شد و فرمود:
فمن كنت مولاه فعلى مولاه
پس هر كس را من رهبر او مى باشم ، پس على (ع ) نيز رهبر اوست .
پيامبر (ص ) در روز غدير خم از مردم چه خواست ؟

از مردم خواست تا به امامت امام على (ع ) و يازده امام ديگر از فرزندان او ايمان آورند، و اعتراف كنند. و سپس با امام على (ع ) بيعت كنند و آنگاه پيام آن حادثه عظيم را در شهر و ديار خود به فرزندان و خويشاوندان خود برسانند تا غدير فراموش نشود فرمود:
معاشرالناس ! انى ادعها امامه و واراثه فى عقبى الى يوم القيامه ، و قد بلغت ما امرت بتبليغه ، حجه على كل حاضر و غائب و على كل احد ممن شهد اولم يشهد، ولدااولم يولد، فليبغ الحاضر الغائب ، و الوالد الولد يوم القيامه
 من امامت على (ع ) را در ميان شما باقى مى گذارم كه ماءمور ابلاغ آن بوده ام به شما رسانده ام ، كه حجت آشكارى بر هر حاضر و غائب است . به آنها كه امروز با هستند. و آنان كه در اين جمعيت نيستند. آنان كه هم اكنون از مادر متولد شدند يا در آينده متولد خداهند شد. پس بر حاضران در صحنه غدير، واجب است كه امر الهى را به ديگران كه حضور ندارند برسانند، و بر پدران واجب است كه حماسه غدير را به فرزندان خود تا قيامت بشناسند.
آيا زنان هم بيعت كردند؟
يكى از جلوه هاى زيباى غدير، عمومى بودن همگانى بودن آن است كه همه اقشار جامعه ، از سفيد و سياه ، از سرمايه دار و تهيدست ، از مهاجر و انصار، و از زن مرد، همه و همه در آن روز بزرگ نقش داشتند و با اميرالمؤ منين (ع ) بيعت كردند؟
آرى زنان هم بيعت كردند كه زنان هم از ديدگاه اسلام حق انتخاب دارند. حق شركت در سرنوشت خويش را دارند و آزادند.

به هنگام بيعت ،زنان و مردان خطاب به امام على (ع ) چه مى گفتند؟

زنان و مردان با نام اميرالمؤ منين (ع ) سلام مى دادند و مى گفتند: السلام عليك يا اميرالمؤ منين (ع . و برخى مانند ابابكر و عمر و عثمان جلو آمده خطاب به امام على (ع ) گفتند:بخ بخ لك يا ابا لحسن لقد اصبحت مولاى و مولى كل مومن و مومنه .
(
درود بر تو، درود بر تو اى پدر حسن ! از هم اكنون امام من و امام هر مرد و زن مسلمانان مى باشد.

امادر بخش دوم، غدير را با دومؤلفه ي مدرن فلسفه سياست(1 - آزادى و دموكراسى2 - نهاد تفسيراصول قانون اساسي)  به مقارنه وبازخواني مي نشينيم:

رابطه غدير با دموكراسى ؟
در فلسفه سياست ،اصل آزادي ودموكراسي(به معناي عام آن)از اساسي ترين وبنيادي ترين مؤلفه مشروعيت حكومت ها است.به گونه ي كه اين دو اصل ،از اصول غير قابل تغيير مي باشند وتمام مردم جهان در اصل بودن آن وغير قابل تغيير بودنش اجماع دارند.

فعلا به نوع تفسير اين اصول در انديشه فيلسوفان سياست كاري نداريم،ودر اينجا از آزادي ودموكراسي همان معناي عام ومشهور آزادي ودموكراسي مدنظر است:

...... مهمترين ويژگي در نظام هاي دموكراسي مبتني بودن آنها بر آراي عمومي و خواست مردم است . اگر خواست مردم حكومت سكولار يا ديني باشد دموكراسي هنگامي تحقق پيدا ميكند كه خواست آنان، هرچه باشد عملي شود. بنابراين اگر خواست مردم يا اكثريت آنان حاكميت ديني باشد عمل به خواست آنان و تشكيل حاكميت ديني عين دموكراسي خواهد بود. لائيك يا سكولار بودن حاكميت و غير اسلامي بودن آن نه مقوم دموكراسي است و نه شرط آن . از اين نكته نيز نبايد غافل ماند كه نظام هاي دموكراتيك نيز به يك معنا ايدئولوژيك هستند. دموكراسي خود يك گونه ايدئولوژي است كه از مقومات آن ليبراليسم و انسان سالاري مطلق است ; و انسان سالاري مطلق نسبت به دين و مذهب "بشرط لا" نيست ; بلكه "لابشرط قسمي" است .

از طرف ديگر معناي دموكراسي و مقتضاي آن اين نيست كه در هركار و موضوع تخصصي از مردم نظرخواهي شود و به كارشناسان مربوطه مراجعه نشود; چنين امري عملا امكان ندارد. در دموكراسي هاي كنوني دنيا نيز چنين نيست، بلكه مردم چارچوب مشخص و اصلي حاكميت را معين ميكنند و حاكميت امور تخصصي مورد نياز آنها را به اهلش ارجاع ميدهد.

بنابراين اگر مردم حاكميت ديني را برگزيدند و خواستار پياده شدن دستورات ديني در جامعه و حاكميت شدند، قهرا بايد نسبت به احكام ديني مربوط به حاكميت به كارشناسان مربوطه مراجعه شود. بلي اگر در زماني اكثريت مردم از اسلام يا حكومت ديني روي گرداندند يا خواستار عمل نكردن به برخي از احكام ديني شدند، فقها و علماي ديني جز ارشاد و تبليغ دين وظيفه اي ندارند و حق ندارند با زور و اكراه به حاكميت خود ادامه دهند يا برخي از احكام را با زور عملي سازند.

مقتضاي سيره مستمره ائمه هدي (ع) و بيانات متعدده ايشان - كه در بحث بيعت از كتاب "دراسات في ولاية الفقيه" آمده - اين است كه در صورت عدم پذيرش اكثريت مردم، هيچ مسلماني مسئوليت شرعي براي ايجاد "حكومت ديني بر خلاف رأي اكثريت مردم" به جز ارشاد و راهنمايي به شريعت را ندارد. البته قدرت در اينجا شرط عقلي است

و نه شرعي ; و لذا تحصيل آن واجب است و در فرض مذكور اقليت مسلمان متعهد لازم است از راههاي مشروع در پي كسب نظر اكثريت باشد.

ممكن است در اين ارتباط اشكال شود و به رواياتي استناد گردد كه از آنها اعمال زور براي اجراي احكام ديني استفاده شده است ; نظير رواياتي كه در باب ميراث الزوجه در محروميت زوجه از عقار و اراضي بيوت نقل شده است . در يكي از اين روايات راوي ميگويد اين امري است كه ناس - يعني اهل سنت - آن را نمي پذيرند. حضرت ميفرمايد: اگر ما ولايت را به دست بگيريم با شلاق بر آنان ميزنيم تا آن را بپذيرند، و اگر نپذيرفتند با شمشير آنها را وادار ميكنيم (وسائل الشيعة، كتاب الارث، ابواب ميراث الازواج، باب 6، احاديث 8 و 11)

در مورد اين دسته از روايات - صرف نظر از صحت يا عدم صحت سند آنها و بر فرض عدم تعارض آنها با اصول و محكمات ديگر - ميتوان گفت كه احتمال دارد اين امر اختصاص به معصوم (ع) داشته باشد، يا اين كه از باب جلوگيري از استخفاف به احكام شريعت، و نه اجبار بر انجام آن باشد. علاوه براين كه موضوع آنها مربوط به حقوق مردم است و اعمال زور براي بازپس گيري حق صاحب حقي از ديگري، وظيفه حكومت هاست .

در حكومت غيرمعصوم، رضايت و بيعت مردم شرط صحت و مشروعيت آن است ; هرچند در معصوم (ع) تنها شرط تحقق عملي است . [1]

 

باتوجه به اين تفسير از دموكراسي وحكومت ديني ،حال ببينيم غدير كه يك تئوري سياسي در فلسفه سياست شيعه است با اين دو اصل فلسفه سياست در جهان امروز چه رابطه ونسبتي دارد؟

در غدير ابتدا رسول خدا خطبه خواند وعلي را به حاضران معرفي كرد .بعد از معرفي علي، به مردم پيش نهاد بيعت با ايشان را داد ودر اين مسئله همه را آزاد گذاشت.

حاضران كه از طيف هاي مختلف جامعه اعم از زن ومرد بودند؛ با آزادي وطيب خاطردر تعيين سرنوشت آينده خود مشاركت كردند.پس غدير يعني همايشِ از مشاركت دموراتيك مردم در تعيين سرنوشت آينده خويش واستقرار يك دموكراسي مردمي وديني .

پس غدير تجلي گاه اصل شركت مردم در سرنوشت خويش و اصل آزادى مردم در حكومت اسلامى است. همان دو اصل اساسي مشروعيت حكومت هاي مدرن امروز ومؤلفه هاي بنيادين فلسفه سياست.

آزادى

مسأله آزادي يكي از مواردي است كه در رابطه با آن برداشتهايي متفاوت وجود دارد و دامنه تغييرات در اين زمينه به حدي وسيع است كه به دو حالت افراط و تفريط برخورد ميكنيم . گروهي معتقد به آزادي مطلق، و در مقابل برخي ديگر - با درك و برداشت خاصي كه دارند - خودشان را عقل منفصل جامعه و قيم آنان در همه مسائل سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ديني ميپندارند.. به نظر اينجانب - هر دو گروه در اشتباهند. اينك خلاصه نظر خود را در چند بند يادآور ميشوم :

1 - خداي قادر متعال انسانها را حر و آزاد آفريده است، چنانكه اميرالمؤمنين (ع) در يك خطبه فرمودند: "ايها الناس ان آدم لم يلد عبدا و لا امة، و ان الناس كلهم احرار." (روضه كافي، ‏69/8، حديث 26) (اي مردم، حضرت آدم بنده و كنيز نزاد، و مردم همه آزادند). و در نامه خود به امام حسن (ع) نوشت : "لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا" (نهج البلاغه، نامه 31) (بنده غير خود مباش كه خدا تو را آزاد آفريده است). پس انسانها همه آزاد آفريده شده اند و طبعا هيچ كس حق تسلط يا زورگويي نسبت به ديگري ندارد، و در اين رابطه مسأله جنسيت و درجه بندي مطرح نيست ; ولي بايد توجه نمود كه همان گونه كه من و شما آزاد آفريده شده و حق حيات داريم ديگران نيز مانند من و شما بوده، و در نتيجه هركس در حدي آزاد است كه مزاحم حقوق ديگران نباشد زيرا تجاوز به حقوق ديگران ظلم است، و وجدان هر انساني - با قطع نظر از مليت و مذهب - ظلم را قبيح و زشت ميداند; و همان گونه كه تجاوز به جان و مال و ناموس ديگران ظلم است اهانت و هتك حيثيت و آبرو و مقدسات آنان نيز ظلم است ; و از همه مهمتر حق خداوند متعال است كه آفريننده و روزي دهنده و مالك ذات و وجود ما ميباشد و طبعا برحسب حكم فطرت و وجدان بر ما حقوقي دارد، و بي اعتنايي به حقوق او و سرپيچي از دستورات او - كه صددرصد در طريق سعادت ما ميباشد - ظلمي است فاحش نسبت به او و خودمان .

2 - خداوند انسان را داراي شعور و ادراك، قدرت و اختيار و عقل و فكر و تميز آفريده است . انسان فاعل مختار است يعني غالب كارهاي او به طور طبيعي از او سر نمي زند، بلكه او با فكر و تأمل و بررسي مصالح و مفاسد كار، ميتواند آن را انجام داده و يا از انجام آن خودداري كند. و در اين رابطه عقل و وجدان راهنماي اوست، و به علاوه خداوند انبياء و كتب آسماني را نيز به كمك عقل او فرستاده است، و اين همه براي آن است كه او با اراده و اختيار خود - نه به زور و اجبار - راه سعادت را طي نمايد، و همين است رمز كرامت انسان و برتري او بر ملائكه .

در سوره دهر ميخوانيم : (انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا، انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا) (به طور تحقيق ما انسان را از نطفه اي مخلوط آفريديم تا او را بيازماييم، پس او را شنوا و بينا كرده ايم، ما راه را به او نموده ايم، كه يا سپاسگزار و يا كفران پيشه است).

"نطفه مخلوط" زمينه غرائز و كششهاي مختلفي است كه در سرشت او وجود دارد، و "شنوا و بينا" اشاره به عقل و فكر، و "نمودن راه" اشاره به فرستادن انبياء و هدايت كنندگان ميباشد; و بالاخره تفكر در نظام عالم و دقايق و ريزه كاريهايي كه در تار و پود اجزاي آن به كار رفته مينماياند كه عالم به وجود و علم و قدرت بي پاياني وابسته است و هر پديده اي براي هدفي خاص آفريده شده، و عالم پوچ و بي معنا نيست، پس در نتيجه انسان كه اشرف مخلوقات و ميوه شيرين عالم طبيعت و گل سرسبد خلقت است پوچ و بي هدف نمي باشد.

قرآن كريم ميفرمايد: (افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون) (سوره مؤمنون، آيه 115) (آيا گمان كرديد كه ما شما را بيهوده آفريديم و به سوي ما بازگشت نداريد؟)

و در اين رابطه پيامبران الهي فرستاده شدند تا هدف اصلي از خلقت انسان و راه زندگي و رسيدن او را به اهداف عاليه و عالم بقا گوشزد نمايند، و بر اين اساس توحيد و نبوت و معاد سه ركن هر دين آسماني شمرده شده اند.

3 - در رابطه با تكميل هدايت انسانها و سلامت محيط و جو زندگي آنان از آلودگي ها خداوند كريم امر به معروف و نهي از منكر را بر همه انسانها بدون استثنا واجب نموده است . و چون امر و نهي ديگران يك نحو دخالت در كار آنان محسوب است و بسا گفته شود برخلاف آزادي و استقلال آنان ميباشد بر اين اساس خدا - كه مالك وجود ماست و حق فرمان نسبت به همه دارد - به عنوان مقدمه و زمينه اين فريضه الهي همه افراد جامعه را از زن و مرد نسبت به يكديگر ولي و صاحب اختيار قرار داده ولي نه به طور كلي بلكه در شعاع انجام اين فريضه الهي .

باز ميخوانيم : (و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر.) (سوره توبه، آيه 71) (همه مردان و زنان مؤمن ولي يكديگرند تا به نيكي ها امر و از زشتي ها نهي نمايند). اين آيه شامل همه مردان و همه زنان مؤمن از طبقات مختلف اجتماعي ميباشد، و براي اهميت مسأله از زنها صراحتا نام برده است ; و بالاخره چون هدف از امر به معروف و نهي از منكر اصلاح جامعه و پاك كردن محيط خانواده و جامعه از آلودگي ها ميباشد خداوند آن را بر عهده همه افراد جامعه، چه زن و چه مرد قرار داده است .

4 - از مطالب گذشته چند نتيجه ميگيريم :

الف - همه انسانها از زن و مرد - برحسب خلقت - در گفتار و نوشتار و كردار آزادند و هيچ كس بر ديگري سلطه و قيمومت و حق فرمان ندارد مگر خداوند كه مالك اوست، و يا هركس كه خدا به او چنين حقي داده، و يا خود انسان - طبق قرارداد دوجانبه - حكومت او را بپذيرد...

ب - امر به معروف و نهي از منكر بر همه واجب است حتي در برابر حاكمان، بخصوص علما كه حق ندارند در برابر بي عدالتي ها و كجي ها ساكت و بي تفاوت باشند. در خطبه سوم نهج البلاغه ميخوانيم : "و ما اخذ الله علي العلماء ان لا يقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم" (آنچه خدا پيمان گرفته بر علما كه در برابر پرخوري ظالم و گرسنگي مظلوم ساكت و بي تفاوت نباشند).

ج - امر به معروف و نهي از منكر در برابر حكام مورد تأكيد بيشتري است . حضرت در كلمات قصار نهج البلاغه (شماره 374) پس از بيان مراتب امر به معروف و نهي از منكر ميفرمايد: "و افضل من ذلك كله كلمة عدل عند امام جائر" (افضل از همه اينها كلمه حق و عدالت است نزد حاكم ستمگر); ضرر گناه اشخاص معمولا به خودشان برمي گردد، ولي گناه يا اشتباه حاكم آثار سوء اجتماعي دارد و ضرر آن به جامعه برمي گردد و به اصطلاح دود آن در چشم همه ميرود.

و لذا پيامبراكرم (ص) در تصميم گيريهاي سياسي و اجتماعي مقيد به مشورت بوده و دائما ميفرمودند: "اشيروا علي" مرا راهنمايي كنيد.

و در خطبه 216 از نهج البلاغه ميخوانيم : "لا تخالطوني بالمصانعة، و لاتظنوا بي استثقالا في حق قيل لي، و لا التماس اعظام لنفسي، فانه من استثقل الحق ان يقال له او العدل ان يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه، فلا تكفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل، فاني لست في نفسي بفوق ان اخطئ و لا آمن ذلك من فعلي" (رفتار شما با من به گونه سازش و تسامح نباشد، و مپنداريد براي من شنيدن حق سنگين است، و انتظار ندارم مرا بزرگ شماريد، زيرا كسي كه شنيدن حق و عدالت براي او سنگين باشد عمل

به آن دو براي او سنگين تر است، پس از گفتار حق و راهنمايي من به عدالت دست برنداريد كه من خود را بالا و ايمن از خطا نمي پندارم).

اين است روش پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين (ع) در برابر مردم، با اينكه به عقيده ما شيعيان آن بزرگواران معصوم بوده و از گناه و اشتباه مصون ميباشند.

د - همان گونه كه ما آزاديم ديگران نيز آزادند و در نتيجه آزادي هر فرد در حدي است كه مزاحم حقوق ديگران نباشد; و بر اين اساس تجاوز به جان و مال و ناموس، و هتك حيثيت و آبرو و مقدسات ديگران و نشر اكاذيب جايز نمي باشد، چنانكه هتك حريم خداوند - كه مالك ذات وجود ماست - و تخلف از دستورات او نيز جايز نيست ; ولي امر به معروف و نهي از منكر و انتقاد صحيح و تذكر به زبان خوش حتي به دولتمردان لازم است، و حساب آن از اهانت و هتك جداست ; در نتيجه "خط قرمز" حقوق خدا و قانون خدا و مقدسات ديني و حقوق مردم است و بس . [2]

با اين قرائت از آزادي ،حادثه غدير زيباترين جلوه آزادى در حكومت اسلامى است با اينكه امام حق را خدا برگزيد، و پيامبر خدا (ص)  او را معرفى فرمود.اماحق بيعت وحق انتخاب آزاد رهبري جامعه، به مردم داده شده است .
رابطه غدير با قانون اساسي و نهاد تفسيراصول قانون اساسي چيست ؟

قانون اساسي ونهادي كه از اين قانون اساسي پاسداري كند وآن را از تفسير به رأي صاحبان قدرت مصون دارد،از مهمترين مباحث فلسفه سياست است.

قانون اساسي همان نظام نامه وآئين نامه زندگي جمعي انسان هاي است كه در قلمرو جغرافيايي سياسي،با هم زندگي مي كنند.

اصل تد وين قانون اساسي يك مسئله بسيار بسيارمهم در هرنظام حكومتي است واماحفظ اين قانون اساسي از دست برد سلايق وهواهاي نفساني وشهوت فزون خواهي ارباب قدرت ،مسئله حياتي ترمي باشد.

اگر قانون اساسي در بهترين حالت خود تدوين گردد واز مترقي ترين قانون اساسي هاي تجربه شده در جهان سياست وكشورداري باشد ؛اما نهاد ي نباشد كه اين قانون اساسي را از دست برد تفسير گران به رأي مصون دارد وآن را در راه درست هدايت كند ، اين قانون اساسي نه تنها قانوني براي ميثاق ملي وحافظ حقوق انساني آن مردمان نخواهد بود بلكه بر عكس همين قانون اساسي سند قانوني خواهند بود براي به بردگي كشاندن آن ملت به دست فزون خواهان كه جنون شهوت قدرت دارند،.

چنان كه ما در افغانستان اين مسئله را تجربه كرديم وديديم كه قانون اساسي نسبتا مترقي امان الله خان ،براي جامعه هزاره هركز سعادت ورفاه اجتماعي وكرامت شهروندي وحقوق برابر شهروندي را به ارمغان نياورد.

با اين كه در قانون اساسي امان الله خان دين رسمي كشور، (بدون قيد مذهب خاصي) دين اسلام ذكر شده بود؛اما هزاره ها به جرم شيعه بودن همواره در معرض انواع تبعيض وجفا وظلم وستم واستبداد بودند.

اكنون هم در افغانستان قانون اساسي به نفع توده هاي محروم اجرا نمي شود واصول اساسي آن در مقام عمل به اجرا گذاشته نشد.

اين بر مي گردد به همان نبود يك نهاد مستقل كه حافظ قانون اساسي وتفسير كننده قانون اساسي باشد.

لذا در فلسفه سياست نهادمستقل از دولت وحكومت،كه صلاحيت تفسير قانون اساسي راداشته باشد،از كليدي ترين نهاد هاي است كه بايد وجود داشته باشد.

اين نهاد بر اساس همان قاعده عامي است كه در جهان هستي حاكم مي باشد . وآن قاعده اين است كه هر چيزى براى تداوم و جاودانه ماندن، به دو اصل نيازمند است .1 اصل علل پيدايش 2 و اصل علل پايدارى و حفاظت .
در مسائل فكرى و عقيدتى نيز به دو اصل نيازمنديم : 1 اصل پيدايش و پديد آورنده . 2 و اصل پايدارى و حفاظت و نگهدارنده

قانون اساسي ونهاد تفسير كننده قانون اساسي نيز چنين قاعده را درذات خود نهفته دارد.

در مسئله نبوت ورسالت هم همين قاعده جاري است .اگر رسول وپيغمبري، مكتب را معرفى كند، و ملت و دولت را با انواع زحمت ها و تلاش ها پديد آورد، و پس از دورانى از دنيا برود و علت پايدارى و حفاظتى نباشد كه راه و رسم او را تداوم دهد، و مكتب او را از انواع تحريف و دگرگونى برهاند. ره آورد رسالت تاراج مى شود و پس از اندك زمانى اثرى از آن باقى نخواهد ماند. پس رسالت بدون ولايت و امامت نا تمام است .

 

*****
اين نكته را ياد آور مي شوم كه همچنان كه خوانندگان عزيز متوجه شدند در بخشي پاسخ گويي به پرسش هاي مطرح شده در اين مقاله،نثر ولحن مقاله تغيير كرد.

من اين قسمت را از مقاله آقاي محمد دشتي درسايت غدير به اين آدرس: www.ghadeer.org

استفاده برده ام كه خدا به ايشان جزاي خير عطا كند.

 



[1] (حكومت ديني و حقوق انسان - حضرت آيت الله العظمي منتظري از صفحه 34تا39)

 

[2] ديدگاه- حضرت آيت الله العظمي منتظري-ج1صص88 - 91

 


December 16th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي